عبدالرحمان در جوانی ازدواج کرد و پس از چندی صاحب یک فرزند شد.
وی که خوشبختی خود را به دو سالی که فرزندش زنده بود خلاصه میداند در مورد گذشته خود میگوید: ابتدا فرزندم مرد، پس از آن نیز همسر و سه برادرم یکی یکی فوت کردند و من بدون هیچ خویشاوندی تنها ماندم.
گفتنی است این پیرمرد بداقبال در گذشته مستمریبگیر بوده اما کارت مستمری خود را در قبال خرید دو شتر فروخته و پس از مدت کوتاهی دو شتر وی نیز تلف شدهاند.